الفبای زندگی







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بیا تو ببین چه خبره

علم زندگانی

 

علم زندگانی

کبوتر بچه ای با شوق پرواز

به جرئت کرد روزی بال وپر باز

پرید از شاخکی بر شاخساری

گذشت از بامکی بر جو کناری

نمودش بس که دور آن راه نزدیک

شدش گیتی به پیش چشم،تاریک

ز وحشت سست شد برجای،ناگاه

ز رنج خستگی درماند در راه

فتاد از پای کرد از عجز فریاد

زشاخی مادرش آواز درداد:

«تو را پرواز بس زود است ودشوار

ز نوکاران که خواهد کار بسیار؟

هنوزت نیست پای برزن وبام

هنوزت نوبت خواب است و آرام

تو را توش هنر می باید اندوخت

حدیث زندگی می باید آموخت

بباید هر دو پا محکم نهادن

از آن پس فکر بر پای ایستادن

من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج

تو را آسودگی باید مرا رنج

مرا در دام ها بسیاربستند

ز بالم کودکان پر ها شکستند

گه از دیوار سنگ آمد گه از در

گهم سرپنجه خونین شد گهی سر

نگشت آسایشم یک لحظه دمساز

گهی از گربه ترسیدم گه از باز

هجوم فتنه های آسمانی

مرا آموخت علم زندگانی

نگردد شاخک بی بن برومند

ز تو سعی و عمل باید زمن پند

پروین اعتصامی

پنجشنبه 27 بهمن1390  توسط پسر ایران  | نظر بدهید

 

الفبای زندگی

 
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها

ب:
بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم

پ:
پویایی برای پیوستن به خروش حیات

ت:
تدبیر برای دیدن افق فرداها

ث:
ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها

ج:
جسارت برای ادامه زیستن

چ:
چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه

ح: حق شناسی برای تزکیه نفس

خ: خودداری برای تمرین استقامت

د: دور اندیشی برای تحول تاریخ

ذ: ذکر گویی برای اخلاص عمل

ر: رضایت مندی برای احساس شعف

ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها

ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها

س: سخاوت برای گشایش کارها

ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج

ص: صداقت برای بقای دوستی

ض: ضمانت برای پایبندی به عهد

ط: طاقت برای تحمل شکست

ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف

ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها

غ:
غیرت برای بقای انسانیت

ف:
فداکاری برای قلب های دردمند

ق:
قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل

ک:
کرامت برای نگاهی از سر عشق

گ:
گذشت برای پالایش احساس

ل:
لیاقت برای تحقق امیدها

م:
محبت برای نگاه معصوم یک کودک

ن:
نکته بینی برای دیدن نادیده ها

و:
واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی

ه:
هدفمندی برای تبلور خواسته ها

ی:
یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

چهارشنبه 11 آبان1390  توسط پسر ایران  | نظر بدهید

 

باران

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست

من از جنس زمینم خوب میدانم

که گل در عقد زنبور است

ولی سودای بلبل دارد

و پروانه را هم دوست میدارد

نیا باران پشیمان میشوی از آمدن

زمین جای قشنگی نیست

در ناودان ها گیر خواهی کرد

من از جنس زمینم خوب میدانم

که این جا جمعه بازار است

و دیدم عشق را در بسته های

زرد کوچک نسیه میدادند

در این جا قدر مردم را

به جو اندازه میگیرند

در این جا فال حافظ را

به فال کولیان در به در

اندازه میگیرند

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست

جمعه 6 آبان1390  توسط پسر ایران  | نظر بدهید

 

معلم(متن های ادبی)

 
معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها
لواشک بين خود تقسيم می کردند
وآن يکی در گوشه‌ای ديگر «جوانان» را ورق می زد
برای اينکه بيخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پايان
تساويهای جبری را نشان می‌داد
با خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاريک
غمگين بود
تساوی را چنين بنوشت : يک با يک برابر است
از ميان جمع شاگردان يکی‌برخاست
هميشه
... يک نفر بايد بپاخيزد
:به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه‌ها ناگه به يک سو خيره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد : اگر يک فرد انسان ، واحد يک بود
آيا يک با يک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود
:و او با پوزخندی گفت
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می‌داشت بالا بود
وآن سيه چرده که می ناليد پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
اين تساوی زير و رو می شد
حال می‌پرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گرديد؟
يا چه‌کس ديوار چين‌ها را بنا می‌کرد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس که پشتش زير بار فقر خم می‌گشت؟
يا که زير ضربه شلاق له می‌گشت؟
یک اگر با يک برابر بود
پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟
:معلم ناله‌آسا گفت
:بچه‌ها در جزوه‌های خويش بنويسيد
...یک با یک برابرنیست

شنبه 26 شهریور1390  توسط پسر ایران  | نظر بدهید

 

جملاتی زیبا از دکتر شریعتی

 

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
دکتر علی شریعتی

اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا كه میخواهی باش.


ادامه مطلب

پنجشنبه 24 شهریور1390  توسط پسر ایران  | نظر بدهید

 

 


 


نظرات شما عزیزان:

asghar
ساعت17:49---29 فروردين 1391
salam azizam link shodi

fadat
پاسخ:مرسی عزیرم.فدات شم.


آناهیتا
ساعت14:22---26 اسفند 1390
شلام عیدتون مبالک خوشال می شم بم شل بژنینپاسخ: باشه خصگله دشتت درد نچنه.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط siamak.nazanin در 12:18 | |